سی و هشت ماهگی کارنا و کارن عزیزم
یه روز بسیار زیبا برای بچه ها در دامان طبیعت در روزهای پایانی بهار و روزهای آغازین چهارسالگی کارینا وکارن عزیزم روزهای پایانی بهار نود و پنج بود ... قرار بود با خانواده مادر سری به ییلاق بزنیم و لی برنامه کنسل شد و خاندای با مهمونهاش رفت ... البته هوا هم زیاد مناسب نبود ... ما تصمیم گرفتیم چهارتایی به جنگلی که در مسیر ییلاق بریم ... و بعد از جمع و جور شدن عازم شدیم و بعد از کلی طی مسیر به یه جای قشنگ رسیدیم .... بچه ها خوشحال در حال بازی ... مادر مشغول اماده کردن نهار و پدر هم درگیر اماده سازی تاب ... بعد نهار بچه ها حسابی خوش گذروندن ... توپ بازی ...
نویسنده :
فاطمه
19:41